همه ی زندگی من وندا عسلهمه ی زندگی من وندا عسل، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس زیبای ماما و بابا

شروع آب بازی

ناناز مامان امروز بردمت حمام،انقدر آب بازی رو دوست داری که وقتی می خواستم بیارمت بیرون نمی اومدی و انقدر گریه کردی ،عشق حمام شدی خونه ی باباجون اینا هم که رفته بودیم دستتو کرده بودی توی تنگ ماهی و بازی میکردی ، تا اینکه مجبورمون کردی واست یه تشت کوچیک آب کردیم و آوردیم تا بیخیال ماهیه شدی چند روز پیش هم رفته بودیم گالری مبل یه آکواریوم اونجا بود انقدر ذوق ماهیارو کردی که حتی وقتی اومدیم تو ماشین هم برگشتی و به ماهیها نگاه میکردی امروزم رفتیم بیرون انقدر برای مغازه ی ماهی فروشی ذوق کردی که تا اومدیم خونه گریه میکردی ، آخه می خواستی همونجا بمونی حالا تصمیم گرفتیم واست یه آکواریوم بخریم با اینکه کارم دو برابر میشه قربون دخمل قش...
13 ارديبهشت 1391

چندتا چیز جا مونده از نهمین ماهگرد

دختر خواستنیه مامان چند تا از کاراتو امروز واست می نویسم،چون الان خوابی اگه ببینی....دست راستتو میاری بالا و از مچ خم می کنی و دستتو تو هوا تکون میدی و بعد انگشتاتو یکی یکی باز و بسته می کنی،مثل وقتایی که دستت با یه خوراکی شیرین چکنه میشه این کارو وقتایی هم که می خوای کسی بیاد پیشت انجام میدی یعنی بیــــــــــــــــا گفتم چکنه.........وقتی بهت خرما میدم تو دستت لهش می کنی و می مالی رو فرش بعد هی انگشتای دو تا دستتو باز و بسته می کنی و نشونم میدی تا واست بشورمشون عشق کوچولوی من ، لپتو باد می کنی و لب بالاتو با لب پایینیت میگیری و حرف پ و ب رو تلفظ میکنی سرتو آروم میاری کنار چیزایی مثل فلز و سرامیک دیوار آشپزخونه که خنک هست...
11 ارديبهشت 1391

نهمین ماهگرد

نه ماهه شدنت مبارک ناز دار مامانی توی این ماه که گذشت خیلی چیزها یاد گرفتی کلمه هایی که میگی: ز آ،ز با کسره ژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ با ساکن ایششششششششششششششش با اینا آواز می خونیا یه وقتایی هم زبونتو می چسبونی سقف دهنت و مثل اینکه میگی ل ی ی ی ی ی ی ی با فتحه ایگ به به با فتحه از خوابت بگم که خواب روزانه ات کم شده و دوست داری بیشتر بازی کنی شبا هم گاهی با گریه می خوابی وقتی هم به پهلو می خوابی خوابت عمیق تره وقتی واسه شیر بیدار میشی و شیر می خوری یه کش و قوس جانانه به اندامت میدی ، پاهاتو صاف می کنی و می کشی و دستاتو می بری بالا سرت و سرتو می بری عقب و لبتو غنچ...
6 ارديبهشت 1391

یه خبر داغ

یه خبر داغه داغ یه اتفاق ناب امروز 3.2.1391 ونــــــــــــــــــــــــــــدا چهار دست و پا رفت، چند روزی بود تلاش می کردی ، اول دستاتو می بردی جلو در حالت دراز کش بعد باسنتو می آوردی بالا و یه کم با پاهات میرفتی جلو اما همزمان دست و پاهاتو حرکت نمی دادی تا اینکه امروز که خاله سحر اومده بود تا هم شمارو ببینه هم کادوی تولد منو بهم بده باهات چهاردست و پا رفت شمام دنبالش می رفتی مرســــــــی خاله جونم امروز برای اولین بار نشستی هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا داشتی چهار دست و پا می رفتی که وایسادی و یه دستتو گذاشتی کنارت و اون یکی دستتو بلند کردی و خودتو هل دادی به یه سمت و برگشتی و نشستی خ...
3 ارديبهشت 1391

یه اتفاق تازه

سلام ملوسکم 4 شنبه 30.1.1391 می خواستم اتاقو جارو بکشم فکر کردم دیدم امن ترین جا تختته که هیچ اتفاقی نمی افته،خلاصه سر گرم بودم که یهو صدای خانم کوچولو بلند شد.......... دددددددددددددددد با فتحه و بلند در حد داد زدن تا برگشتم قلبم وایساد بــــــــــــــــــــــــــله شما وایساده بودی لب تخت و دستتو تو هوا می چرخوندی و میزدی به لبه ی تخت راستی این عکس دندونات کارای دیگه هم کردی ،ادامه ی مطلب همیشه دوست داشتم فسقلیم رو شکم بخوابه تا ازش عکس بندازم 30.1.1391 توی خواب برای اولین بار غلت زدی و روی شکم خوابیدی، قبلا بیدار می شدی و گریه می کردی تا دمر بخوابونمت البته اینجا فرداشه، که همین طوری هم می می خوردی کلا...
30 فروردين 1391

خوردنیها

وندای نازم خیلی وقته از غذاهات ننوشتم به سوپت عدس و ماش اضافه شده،مغز قلم هم میریزم تو سوپت،مامان سوسنی روغن قلمارو گرفته ماست خیلی دوست داری و پودر پسته،منم پودر پسته رو میریزم رو ماست و بهت میدم نوش جونت زرده ی تخم مرغ هم دوست داری اما هنوز نصفش رو میخوری و کامل نمی خوری منم بقیشو میریزم تو سوپت آب سیب هم دیروز بهت دادم یه کم خوردی ولی خوردی اما اصلا موز دوست نداری نه شیر موز و نه موز پرتغال هم دوست داری،پرتغال خوردنت هم دیدنیه شیر پاکتی هم دوست داری اما نمی دونم واست خوبه یا نه بیسکویت هم اگه دست خودت باشه یه کم میخوری اما با شیر یا چایی کمرنگ اصلا آب هویج هم دوست نداری می بینی مامانی غذا خوردنتو بیشتر دوست د...
27 فروردين 1391

وروجکی شده، دیدنی

الهی مامان دورت بگرده دختر نازم یه کارایی می کنی مامانی راستی تا یادم نرفته بگم که کلاغ پر بازی میکنی اما دستتو نمی یاری بالاها فقط انگشت اشارتو میذاری همون جایی که من میذارم بعد وقتی میگم پر جیغ میکشی و میگی دددددددددد با فتحه خیلی دوست داری هی وسایلارو برداری و بذاری سر جاشون       مثلا: تل موی مامانو بر میداری (البته همزمان موهامو هم از ریشه بیرون میاری) و میخوای بزنی تو موهام دوباره و هی میزنیش به پیشونی بنده،در مورد شونه ی موهامم همین برنامه برقراره عاشق این هستی که وسایل داخل کیف دستیمو بیاری بیرون و دوباره برگردونی سر جاش خیلی از دستگاه کارتخوان خوشت میاد  و خیلی دوست داری کاغذش...
27 فروردين 1391

جشن دندونی وندا

بله اینم جشن دندونیه دختر خوشگلم جمعه18.1.1391 البته عزیزم توی فامیل خودم فقط آش پخته میشه و فامیل بابا هم اعتقادی به آش ندارن و این اولین تجربه ی منه اگه خوب نبود ببخشید شما هم اولین نی نی فامیلی که جشن دندونی داشتی اینم عکساش دومین مرواریدت هم 21.1.91 جوونه زد دندون پیشین جلویی سمت چپ حالا بریم ادامه ی مطلب اینم گل سرت این کارتت متنش این بود: اولین مروارید من جوونه زده ، به همین مناسبت مامان و بابام برام آش پختن ، شما هم تو شادیمون سهیم باشین و از این آش میل کنید. نوش جونتون از طرف دردونه ی مامان و بابا اینم کیک و اینننننننننننننننننم آش مخلفات آش هم: لوبیا،عدس،نخود،...
19 فروردين 1391

اولین دندون مرواریدی وندا

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا وندا داره یه دندون      قند میخوره از قندون فرشته ی مهربون      آورده براش یه دندون امروز 13 فروردین ٩١ یه مروارید کوچولو روی لثه ی پایین دردونه ام جوونه زد اولین دندون پیشین میانی سمت راست دختر زیبای من چند روزی بی تابی میکردی اما فقط موقع خواب و ما فکر میکردیم بد خواب شدی روی لثه های نازنینت هم هر چیزی که در دسترست بود میکشیدی،اما نه من تاولی میدیدم و نه تب و اسهالی،فقط روی لثه هات مثل قالب دندون شده بود بهت سیب و هویج و سر شیشه ی آب خوریتو میدادم تا بکشی رو لثه هات (سیب آرام بخشه) امروزم خیلی آروم بودی و شب ساعت 9 بهت...
14 فروردين 1391

سرما خوردن دوباره وندا

دنیای زیبای من متاسفانه باز سرما خوردی،خیلی ناراحتم،7 فروردین بردمت حمام نذاشتی تو حمام لباس تنت کنم منم آوردمت تو اتاق و لباساتو تنت کردم و عصر هم رفتیم بیرون و هوا هم سرد بود ،شب که آمدیم خونه دیدم عطسه میکنی و موقع خواب هم سرفه کردی اما صبح که از خواب بیدار شدی آبریزش بینی هم داشتی،بردیمت دکتر بهت شربت ازیروسین و ستیریزین داد خیلی عذاب وجدان دارم که چرا مراقبت نبودم، عزیزم تو همه ی وجودمی و نفسم به نفست بنده زودتر خوب شو خیلی دوست دارم ...
10 فروردين 1391